ادامه ی مطلب قبلی به سفارش "من" عزیز

 و اما "م" مالکیتی که این دفه خدا

برای بنده بکار میبره

اینه

بندم بیا به سمتم

بندم منو فراموش نکن

بندم بیادم باش

بندم اگه رفتی هم باز بیا

بندم...

بندم....

و بارها و بارها با "م" مالکیت صدامون میزنه خدا

اما نمیخواد دیگه هیچکس رو دوس نداشته باشیم

برعکس اتفاقا میگه عشق بورز

عاشق باش

دوست داشته باش

مهربون باش

و مهربونی کن

ولی با یاد خدا

مهربونی کن چون تو بنده ی کسی هستی

که به همه مهربونی می کنه

و عاااااشق مهربونی کردنه

و در نهایت حرفم به مخاطبم اینه

دوست دارم شدیدا و "م" رو برات جوری استفاده می کنم که خدا میخواد

یعنی عاشقانه، خالصانه،صادقنه و از ته دل

دوستت دارم عزیزم، نفسم، عمرم، زندگیم....

تااااااااااااااا همیشه

 میخوام برات از یه پسوند صحبت کنم

از یه پسوند ِ یه حرفی که توش یه دنیا حرفه

یه حرف کوچولو که قد ِ یه دنیا بزرگه

از "میم"

آره همین "م"

میدونی این "میم" اگه بشه "م" مالکیت چیا با خودش همراه میاره

می دونی وقتی با عشق همراه میشه

و میشه عشقم

وقتی با نفس همراه میشه

و میشه نفسم

وقتی با زندگی همراهش کنی

میشه زندگیم

وقتی کنار عمر میشینه

میشه عمرم

وقتی همراه ِ مامان بشه

میشه مامانم

و کلی چیز قشنگ دیگه

و کلی حس قشنگ که فقط و فقط همین "م" فسقلی باعثش میشه

یعنی که تو مهمی واسه یکی

قد ِ نفس

اندازه زندگی

قد ِ عمر

و این همه قشنگی و دل خوشی وقتیه که تو مخاطبش باشی

مخاطب عشقت

مخاطب کسی که اونم نفس توئه

اونم عمرته

اونم زندگیته

و دلت نمیخواد این م رو هیچکس دیگه ای

تو حرفاش به عزیزت بگه، هیچکس

تو دلت قند آب میشه وقتی بهت میگه

عزیزم، نفسم، عشقم، عمرم....

چون باور داری که حرفش حرفه

و احساسش پاک و خاص و ناب.....

 یه مدت هیچی ننوشتم بلکه آروم بشم

ولی نه کلا انگار آرامش باهام بهم زده!

بعضیا هستن میان تو خواب خوابت رو رنگی میکنن

ولی روزت رو سیاه خیلی سیاه...

البته نمیخوام ناله های الکی کنم ها

زندگیمو میکنم (یابرعکس نمیدونم!)

ولی خب وقتی یچیزی نیس، نیس دیگه نمیشه کاری کرد...

باز خوبه بعضیا تو زندگی آدم هستن حداقل بهت قوت میدن

باعث تسکینت هستن...امیدوارم این بعضیا رو خدا حفظشون کنه...

مادر خیلی واژه ی بزرگیه خیلی یعنی نمیتونی ببینی کسی حتی

به مادر خودش بی احترامی کنه چه برسه به.....

اونوقته که جسمت برات میشه زندونی که توش هزاران جنگل

آتیش گرفته و داره ذره ذره میسوزونتت....

آخ که دلت می خواد ذره ذره ی آب شده

از وجودت جمع کنی واسه ذره ذره کردن کسی که باعث شد...

حالا بگذریم امیدوارم اونی که باید میفهمید بفهمه...(س)

تصمیم گرفتم اینجا رو تبدیلش کنم به یه جایی

که هرچن وقتی مث الان بیام بشینم

تایپ کنم و سند کنم واسه وب..

البته امیدوارم بتونم ادامه بدم به این کارم...

 شب قدر...

تسلیت میگم شهادت مولای متقیان امام علی علیه السلام رو به همه شیعیان عزیز....

تمام لذت عمرم دراین است

که مولایم امیرالمومنین است

امسالم دوباره ماه رمضان زنده بودیم و شب قدرش رو درک کردیم....

میگن شب قدر یه شبه و بین شب 19 و 21 و 23 شکه که دقیقا کدومشه

ولی خب به نظر من هروقت با خدات صحبت کنی

و از ته دل دوسش داشته باشی میشه شب قدرت...

درد همه تو زندگیشون داشتن و دارن و هر کسی هم دردش برا خودش سخته

و برا تحملش نیاز به یه تسکینی داره

چه تسکینی و همدم و همرازی بهتر از خدا....

دلم میگیره وقتی این همه دختروپسر نوجوون رو میبینم که هنوز سنی ندارن

و میتونن خیلی راحت تر و با ذهن و قلب شادتر زندگی کنن

ولی خودشون رو درگیر چیزایی پوچ و بی سرانجام میکنن

که مطمئنم چن سال بعد اکثرا میفهمن اینو ولی خب کاش بشه

از همون اول بفهمیم ینی بخوایم که بفهمیم چون فهمیدنش سخت نیس اگه ما بخوایم...

کاش دختر پسرای ما راحت دل کسی رو نشکنن

کاش هیچکس به خودش اجازه نده وارد رابطه های

احساسی بشه که سرانجامش تلخیه و دل مردگی

کاش بشه بجای اینکه شبیا بزور و یواشکی به یکی اس بدیم

یواشکی با خدامون صحبت کنیم...

کاش بشه بجای اس شبخیر خیلی کسایی که ما رو بخاطر خودمون نمیخان

اس شبخیر خدا توگوشیمون باشه....

کاش جای گریه برای نشنیدن صدای مخاطب خاصمون

واسه نمازی که بخاطر غفلتمون قضا شد گریه کنیم....

خیلیا مخاطب خاصشون بگه اب نخور نمیخورن

ولی خدا میگه روزه بگیر میگن نمیشه سخته....

کاش روزمون از خاب غفلت بیدارمون کنه....

کاش خدا رو اونقدی که دوسمون داره نه، حداقل یه ذرش دوسش داشته باشیم...

خدایی که نه شارژ میخاد...

نه تنهات میذاره...

نه ازت چیزی میخاد غیر از دل صاف....

کاش خدا رو تو سختی و راحتی بخایم نه فقط تو سختیا و بعدشم بگیم کو خدا؟؟؟!!

کاش بشه که همه خدارو دوس داشته باشیم و همه چی رو از خودش بخایم

کاش این همه کاش نبود...

التماس دعا

 همیشه دقیقا وقتی …

پر از حرفی

وقتی بغض میکنی

وقتی داغونی…

وقتی دلت شکسته…

دقیقا همین وقتا انقدر حرف داری

 که

فقط میتونی بگی..

< بیخیال ... >

 من تنها نیستم.

اشکهایم را دارم.

اشکهایی که ازغم تو برگونه هایم جاریست!!!

من تنهانیستم

لحظه هارا دارم.

لحظه هایی که یکی پس از دیگری

عاشقانه میمیرند تا حجم فاصله هارا کم رنگ تر کنند!!!

من تنها نیستم

چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمیشود...

چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت میشوم.!!

هرلحظه دوریت برایم یه دنیا دلتنگی است

و چقدر صبور است دل من.

چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم.....!

ولی من باز چشم به راهم ...

چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی مهربان من...

 شک میکنم به آسمان

نکند آن هم یک دروغ باشد

نکند پرواز هم دروغ باشد

قسم به قلبم وقتی که صادقانه تپید

به حرف هایم

به سادگی ام

که عشق پاک ترین مفهوم دنیا بود

و آسمان

چشمهای تو

وقتی تلاش گنچشک عاشق را میدیدی

که چگونه برای رسیدنت به پرواز در آمدم

حالا از آن روزها

تنها جسد سرد گنجشکی باقی مانده

که در انتظار دستان صیاد است...

ببخشید بچه ها مجبورم بعضی وقتا دیگه باید غمگین بزارم

 ما همیشه صدای بلند را می شنویم،

پررنگ ها را می بینیم

سختی ها را می چشیم،

غافل از اینکه:

خوب ها آسان می آیند،

بی رنگ می مانند

و بی صدا می روند....!

  بهترین ها همیشه میمانند،

 شاید جلوی دیدگان نباشند

 اما در دل ماندگارند...

تولد تکرار امیدواری خداوندی است ،

یادآوری این تکرار بر شما گرامی باد

باز کن پنجره ها را که نسیم

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد

و بهار

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است

لمس بودنت مبارک

حبیبی نورالعینی  تفلدت مبارک

یه رفیق که بیشتر نداریم تولدت مبارک داداش حبیب

 سکوت نکن

زمزمه کن گاهی!

قدم بزن در کوچه های زندگی

و گاهی آرام پرواز کن

این آبی بیکران مال تو نباشد …

مال کیست؟؟؟

تو زندگی خیلی از ما یه شبایی بوده که

فقط خدا میدونه چجوری سر کردیم تا صبح

نمی دانم چه کسی!

دست اتفاق های خوب زندگی ام را گرفت

که دیگر نمی افتند...

هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند

شک ندارم همین روزها

همه سیر میشوند، از زندگی …

 پشت سرم حرف بود

حدیث شد

میترسم آیه شود

سوره اش کنند به جعل

بعد تفسیرم کنند این جماعت نـا اهـل

 مقصد مهم نیست

مسیر هم مهم نیست

حتی خود سفر هم چندان مهم نیست

همسفر خیلی مهمه…

هَمیشه باید کسی باشد

تا بغــض هایت را قـبل از لرزیدن چـانه ات بفهمد…

 وقتی پایین ترینم

خدا امید من است

وقتی تاریک ترینم

خدا روشنایی من است

وقتی ضعیف ترینم

خدا نیروی من است

وقتی غمگین ترینم

خدا آرام جان من است

خدایا دوستت دارم

ممنونم بخاطر همه چی

خدایا...

 این عید عید چهارم بود اگه میموندی

و احتمالا اولین عیدی که دوتایی بودیم ...

البته عیدش برای تو دوتایی هست

برا من ولی نه

اشکال نداره تو نیستی دیگه باید باور کنم

دیگه هیچوقت اسات رو نمیخونم

هیچوقت عکسات رو نگاه نمیکنم

هیچوقت خاطرات رو مرور نمیکنم

هیچوقت گلم هیچوقت.....

چون نمیخام خودمو داغون کنم

بخاطر کسی که بدون من آرومه

تو نیستی، آره ولی عید که هست

نه اصلا نمیشینم اهنگ افسردگی امین حبیبی رو گوش کنم

چون بچه نیستم

میفهمم یه سری چیزا رو

بخصوص اینکه دیگه هیچ راهی نداره مال من شی

عید رو تبریک میگم بت اولین و آخرین عیدی که

مال من نیستی ولی بهت تبریک میگم

سختمه ولی میتونم

همونطوری که تو تونستی گلم

بچه ها شماهم برام دعا کنین

 مخاطب خاص!!!!!

دیگه فراموشت میکنم

قانع شدم که باید فراموش بشی

اخه تو مال من نیستی دیگه...

مال مردمی الان...

قربون دلم که مال مردم خور نیست

یادم تورو فراموش

روزای خوبمون پـــــــــــر...

خاطراتمون پــــــــر...

حرفای قشنگت پــــــر...

عکس چشمات پــــــر...

تن صدات پـــــــر...

فراموش شدنت مبـــــــارک بهترینم ...

میدونم یهویی نمیشه ولی کم کم که میشه

دنیا که تموم نشده

تو رفتی؟؟؟

باشه بسلامت

منم بیرونت میکنم از دلم

آره عزیزدلم نمیشه که با یاد کسی که

مال تو نیس زندگی کنی...

امیدوارم این پست رو ببینی

چهار سال بود که می فهمیدم بی قراری چیست

درد چیست

مهربانی چیست

چهار سال بود که می دانستم آواز چیست

راز چیست ....

 مرا عوض کردند

تازه چهار ساله شده بودم....

اما رفتی و مرا در کودکی کشتی...

++ زیرچشم آرزوهایم کبود شده ...

سیلی محکمی بود باور بی وفایی اش.

 اگرآمدى

به دلت بد نيار

شهرهمان شهراست

كوچه همان كوچه خانه همان

تنهامن.....

كمى مرده ام

++ دستم را بگیر و ببین تنهایی چه کاری با آدم مـیکـنـد!

 خداوندا....

به دل نگیر اگر گاهی

زبانم از شکرت باز می ایستد !!...

تقصیری ندارد...

قاصر است

کم می آورد در برابر بزرگی ات...

لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت

در دلم اما همیشه

ذکر خیرت جاریست !!....

 راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود!

توهیچ کجا نیستی...

ای کاش،

نبودنت را هم باخودت برده بودی!

 نبودنت درمن قدم میزند،

من زیر ِ باران!

تودورمیشوی، من خیس!

این دِلبری های ِ بهاراست،

نیامده دیوانه میکند...

کوچه را ازتنهایی...!

بگوکدام راه تو را می آورد

تامن بهاررامعطل کنم ...

  نمیدوم N جان چی بگمL

یادمه بیشترین زمانی که نشد باهم حرف بزنیم

 سه روز اعتکاف بود که اونم چون جفتمون اعتکاف بودیم

و در درگاه خدا بودیم دیگه قرار شد اونجا برا همه دعا کنیم

و بعدم برا خودمون...

یادته بعد اعتکاف خبرای بدی شنیدیم که قرار بود برات

خواستگار بیاد و ظاهرا مامان بابات هم مشکلی نداشتن باهاش

و میگفتن جوون سالمیه و آینده داره، که بابات گفتن هرچی دخترم

خودش بگه و بعد از اینکه تو قبول نکردی بابات هم فقط گفتن مطمئنی؟؟

جوابت قطعیه؟؟گفته بودی آره و باباتم ردشون کرده بودن....

وااااای چقد خوشحال بودیم چقد از خدا تشکر کردیمL

چقدر امیدوار شدیم به آیندهL

ولی N  آخرشم نتونستی بمونیL

از دستت خیلی ناراحتم فکرم نمیکنم بتونم ببخشمت

چون من همه چیمو برات گذاشتم عزیزمL 

هعی پسر عموت اومد خاسگریت

خانوادت کامل از جریاناتمون مطلع شدنL

گفتن ما به هم نمیایمL غریبه ایمL

و.....

حکمت خدا بود آره ولی سخته سختـــــــــــــ....:(

ما که چن ساعت اگه از هم بی خبر بودیم دنیا برامون جهنم بود

الان میدونی چن روزه صداتو نشنیدم،

حرف نزدی باهام و پیام ندادیم به هم؟؟؟؟میدونی N؟؟؟

بخدا 34 روزه

سییییییییییی ووووووو چهاااااااااااااااااااااااااااااااااار روووووووووووووزLLL

ای خداااااااااااااااااااااا

ممنونم بچه ها از شما بخدا وقتی اومدم نظراتون رو خوندم شرمنده ی همتون شدم

اسم از هیچکی نمیبرم میترسم اسم کسیو جابندازم و ازین بیشتر شرمنده بشم....

برگشتم نت چون اینجا میشه همه چی گفت و میشه خودت رو خالی کنی....

درضمن یادمه حدودا یه سال پیش N گفت اگه یروزی خدااااااااایی نکرده باهم نبودیم

وبلاگت رو حذف نکنی....

وای اون روز اینقد حالمون گرفته بود بخاطر فکر کردن به اینکه باهم نباشیمL

ینی میشه بیاد بخونه و بفهمه چقد داغونم؟؟؟

ای خدااااا

 سلام

ولی چه سلامی

همه چی تموم شد

همه امیدم ناامید شد

اصن نمیخام کسی دلداریم بده

منو ببخشین امیدوارم درکم کنین

خیلی سخته

خیلی بده

خیلی خیلی خیلی...

عشقم رو از من گرفتن

همه چیمو ازم گرفتن....

نمیدونم الان حتما

هرکسی از شما یچیزی پیش خودش میگه

یکی میگه عشقتون عشق نبوده

یکی میگه شاید صادقانه دوس نداشتین همدیگه رو

یکی میگه دوس داشتن نبوده حس بوده

یکی میگی چرت و پرت میگم

یکی میگی زر نزن

یکی میگی...

نمیدونم این روزا که هرکسی یجوری بهم زخم زبون میزنه

هرکسی یجوری روی زخمم نمک میپاشه...

الانم که اینو نوشتم بخدا سرم درد گرفته

و اشکام سرازیره

باورکنین از اول بهمن من سر دردم خوب نشده

البته دروغ نباشه امروز خداروشکر یکم بهتر بود

ولی....

گفتم بدون خداحافظی نرم دیگه نامردیه...

ازهمتون ممنونم که

همیشه برامون دعا کردین

همیشه بهم امید میدادین

همیشه باهام بودین

از همتون ممنونم

با آدمای خیلی خوبی اینجا آشنا شدم

ولی دیگ فک نمیتونم دیگه بتونم بیام نت

من از اول بهمن رسما نابود شدم....

امیدوارم همتون خوشبخت بشین...

خدا میدونه هیچوقت فکر نمیکردم حتی

که بخام اینطور پستی بزارم

همش لحظه شماری میکردم برا گذاشتن

پست رسیدن به عشقم ولی افسوس...

افسوس که چهارسال عشقم نابودشد

افسوس که چهار سال زندگی باعشقم نادیده گرفته شد....

خداحافظ ...

 تقویم دل من

نسبتی با تقویم های جهان ندارد…

میانِ برگ ریزان ِخزان،

وسط چله ی زمستان هم،

می بینی نوشته اند بهار!

آن لحظه که تو….خندیدی...

همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم

چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است

چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟

فرشته ای فقط در قالب یک انسان

فقط ساده می توانم بگویم

تولدت مبارک همدم همیشه  ی من

وقتی به دنیا اومدم خدا بهم زندگی داد

وقتی به دنیا اومدی خدا یه دلیل برای زندگیم داد

وقتی تو رو دیدم خدا به زندگیم معنا داد

امروز تولد تو و سالگرد لطف خدا به منه

به خودم تبریک میگم که به دنیا اومدی...

تولدت مبارک زیباترین بهانه ی زندگیم

و اینجوری شد که 25 دی

به یکی از روزهای مهم زندگیم تبدیل شد...

خدایا کمکمون کن تولد منو

 باهمدیگه جشن بگیریم با عشقم...

خدایا تورو خدا....

 عکس خودمو و عشقم رو گذاشتم

البته خیلی با عقشم کلنجار رفتم تا قبول کردهاااااا

درضمن رمزم به همه نمیدم شرمنده دیگه میدرکین که...

 حرف های زیادی بلد نیستم

من تنها چشمان تو را دیدم

و گوشه ای از لبخندت

که حرف های مرا دزدیدند...

از عشق چیزی نمیدانم

اما دوستت دارم

کودکانه تر از آنچه فکر کنی...

 من به هر حال که باشم به تو  می اندیشم

تو بدان; تنها این را، تو بدان

تو بمان; تنها با من، تو بمان

تو بتاب; تنها به تاریکی  شبها، تو بتاب

من فدای تو

بجای همه گلها تو بخند...

 کنارت که هستم

عمیق تر نفس میکشم

هوای باهم بودنمان را میبلعم

مبتلاتر میشوم...

تکثیر تو در هر ثانیه از زندگیم

یعنی قشنگترین تکراری

که هیچوقت تکراری نمیشود

 سلام

من تا 10 دیقه دیگه میرم سر جلسه امتحان

خخخخخخخخ

حال میکنین اعتماد به نفسو

به امید موفققیت همه بروبچ لوکسی

 کاش به جای

“دلم”

گلویم

“تنگ” میشد

هوا نمی ریسید و خلاص …

بگذارهمه شهر به من بخندند....

من فریاد خواهم زد....

من عاشقم......

 زمستان نیست

دلتنگی توست

که  به لرزه انداخته

چهار ستون دلم را...

 اشک هایم که سرازیر می شوند

دیری نمی پاید

قندیل می بندند

عجیب سرد است

هوای نبودنت...

 دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود

هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد......

دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟

گله ها را بگذار!

ناله ها را بس كن!

تا بجنبيم تمام است تمام!!

آذر ديدي كه به برهم زدن چشم گذشت....

ياهمين سال جديد!!

بازكم مانده به عيد!!

اين شتاب عمراست ...

من وتوباورمان نيست كه نيست!!

زندگي گاه به كام است و بس است؛

زندگي گاه به نام است و كم است؛

زندگي گاه به دام است و غم است؛

چه به كام و

چه به نام و

چه به دام...

زندگي معركه همت ماست... زندگي ميگذرد...

زندگي گاه به راز است و ملامت بدهد؛

زندگي گاه به ساز است و سلامت بدهد؛

زندگي گاه به ناز است و جهانت بدهد؛

چه به راز

و چه به ساز

و چه به ناز...

زندگي لحظه بيداری ماست زندگی میگذرد.

 به تو سوگند به راز گل سرخ

و به پروانه که در عشق فنا میگردد

زندگی زیبا نیست....

آنچه زیباست تویی...

توکه آغاز من و لحظه ی پایان منی...

 گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت

 باور کن فرقی ندارد...

خواب باشم یا بیدار...

همیشه زیباترین تصویر

در جلو چشمانم

آغوش توست...

هنوزهم وقتی باران می بارد

تنم را ب قطرهای باران میسپارم

میگویند اب رساناست

شاید دستهای من را هم به دستهای تو رساند...

 وقتی به آسمون نگاه می کنم

خوشحال میشم...

چون با وجود فاصله ها

بازم زیر یه آسمونیم

افکار عاشقانه ام را جمع میکنم

دسته گلی می شود شبیه تو...

برای تو..

 وای از خیال تو!

که وقتی می آید...

دلم را گرم می کند،

چایم را سرد.....

اگرچه از تو دورم ...

اما تورا در قلبم حس می کنم....

حتی نزدیک تر از آن دو عاشقی

که در آغوش هم هستند....

 از یکی می پرسن اگر عشقت بمیره

چیکار میکنی؟؟

میگه منم واسش میمیرم....

میگن اگه داداشت بمیره چی؟

میگه:

واستا واستا خودم بمیرم نمیذارم داداشم بمیره

سلامتی تمام اونایی که داداشیشون

رو از دست دادن و هیچ کاری نتونستن بکنن...

 آغوشت را تــنگ تر کن...

حســـادت میکنم

به هوایی که

میان من وتوست

آغوشت را تنگتر کن...

 بـــی مرز میخواهمت ....

 چه خوش خیال است...

فاصله را می گویم ...

به خیالش تو را از من دور کرده...

نمیداند تو جایت امن است...

اینجا

میان دلم

ای خدا تا کی دوری؟؟؟

تو را دارم ای گل جهان با من است

تو تا با منی جان، جان با من است

چو می تابد از دور پیشانی ات

کران تا کران آسمان با من است

عشق پیروزت کند بر خویشتن

عشق آتش می زند در ما و من

عشق را دریاب و خود را واگذار

تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار

اشعار فریدون مشیری

 نمى دانم چه رابطه ایست …؟

بین نبودنت با رنگ ها …!

دلتنگ تو که میشوم!

زندگى ام،

سیاه مى شود!

 برای خوشبختی چیز زیادی نمیخواهم ...

همین که آغوش تو باشد و

هرم لبانت...!

همین که تو میدانی

دوستت دارم کافیست

بگذار خفه کند خودش را دنیا...

 پا به پای من بیا

دست در دست تو می مانم

و میان جمع تو را می بوسم

 میان بازوانت...

تا که از کف پسرى تازه جوان داد حسين

عالمى را ز غم خويش تکان داد حسين

تا که گلبوسه ز لب هاى پسر چيد لبش

قدرت عاطفه خويش نشان داد حسين

تا که خاموش شد از زمزمه «يا وَلَدى»

عشق فرياد برآورد که جان داد حسين

جذبه عشق بنازم که پس از داغ جوان

حکمت صبر نشان بر همگان داد حسين

گفت بر هاشميون نعش على را ببرند

کز غم داغ پسر تاب و توان داد حسين

نقد جان داد و به حق جان جهان را بخريد

در کف خلق جهان خط امان داد حسين 

 مگر به کربلا آب قيمت جان بود

که ازعطش به فلک ناله يتيمان بود

کفن دريغ مگر بود بهر شاه شهيد

که تا سه روز تنش روي خاک عريان بود 

یعنی امام حسین میشه یروز

از نزدیک این صحنه رو ببینم آقاجون؟؟!!...

 هم «حیّ علی الفّلاح » او خونین بود

هم سجده بی سلاح او خونین بود

افسوس که چند ساعتی بعد نماز

پیشانی ذوالجناح او خونین بود...

امام رضا علیه السلام فرمودند:

هرکس که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریه اش باشد

خداوند عزوجل روز قیامت را روز شادی و خوشحالی او قرار می دهد.

                                            ((بحارالانوار ج 44 ص 284))